بسم الله مهربون :) رفته بودیم جشن چهارشنبه سوری. منم برای اولین بار از این ترقه کوچولوها خریده بودم ولی اندازه ی دنیا میترسیدم. یه دونه روشن میکردم مینداختم با جییییییغ فرار میکردم، هار هار به من میخندیدن بعد همونا رو رضا میگرفت توی دستش بترکن :) ترقه های خودشون مث آرپیجی بود! کلی منو مسخره کردن که پرواز برداشته با خودش نخود لوبیاهای آش رو آورده, ...ادامه مطلب