بسم الله مهربون :) خب امروز با چندتا از دخترای کلاس بحثمون شد . موقع گروه بندی که میشه خیلی ساکت و مظلوم میشینن که ما اصلا برامون مهم نیست با کیا همگروهی بشیم ، چه روزی نوبت گروه ما باشه ، گروه ها مختلط باشه یا فقط دخترونه و غیره که یه وقت خدایی نکرد,میگفتید ...ادامه مطلب
بسم الله مهربون :) +بعد از سال ها امروز با تاکسی برگشتم خونه :) یعنی فک کنم دومین باری بود که از تاکسی استفاده میکردم ... همیشه ی همیشه پیاده برمیگردم و حتی پیاده میرم اینور اونور ... حتی دورترین نقطه ی شهر !یه دختری کنارم نشسته بود بعد چند دیقه بدون مقدمه و خیلی یهویی پرسید " ببخشید خانم من کجا میخوام پیاده شم" ؟! من :-||||||| اون :-////// با گیجی و تعجب زل زده بودم بهش ... متقابلا اونم با دقت ,نگاهش,میگفت,خدایا,طفلکی ...ادامه مطلب