خودمم نمیدونم دوست دارم چه اتفاقی بیفته واقعا ...

ساخت وبلاگ

بسم الله مهربون :)


+ اهل منزل از صبح رفتن بیرون و الان برگشتن ...

روز خوبی بود ، تمام روز رو تنها بودم و واقعا همش مفید بود . کلی درس خوندم ولی به شدت خسته و بی حوصله م ...

این تصمیم ، با وجود اینکه همزمان دانشگاهم میرم ، درس ها هم این همه سخت و سنگینن دیوونگی بود !

دلم نمیخواد حالا که تا اینجای راه اومدم رهاش کنم ! و مهمتر اینکه میخوام بعدا که خستگیم رفت پشیمون نشم ، حسرت نخورم ، ای کاشی نباشه که چرا تا آخرش نرفتم . گرچه واقعا فقط الکی دارم خودمو اذیت میکنم :| کی با این شرایط موفق شده که من دومیش باشم ؟!

اینا هیچی ، به مرحله ای رسیدم که هم این موفقیت رو میخوام و هم نمیخوام ! یه ترس هایی هست که باعث میشه دیگه مث گذشته این هدفه پررنگ و خواستنی نباشه ... این بلاتکلیفی مث یه ترمز بعضی وقتا جلوی تلاشم رو میگیره ... باید زودتر ذهنم رو جمع و جور کنم . اینجوری فقط اتلاف انرژی دارم بدون هیچ نتیجه ی مثبتی ...

انقد ذهنم آشفته ست که خودمم نمیدونم چی میخوام ، چی نمیخوام :|| چی شدم من دقیقا ؟! :||


+ الهی که بخواین و بشه :)

+کامنت های پست قبل در اولین فرصت تایید میشن . معذرت میخوام ، فرصت نشده :)


توی عنوان هم تاکید میکنم که اگه حساسید نرید ادامه ی مطلب !...
ما را در سایت توی عنوان هم تاکید میکنم که اگه حساسید نرید ادامه ی مطلب ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1here-under-rain1 بازدید : 119 تاريخ : سه شنبه 11 ارديبهشت 1397 ساعت: 16:57