پارادوکس انتخاب!

ساخت وبلاگ

بسم الله مهربون :)

بالاخره تهران دوست نداشتنی.

باور کن دلم نمیخواست از خونه ی داداشم تکون بخورم. میخواستم بزنم به بیخیالی و بعدا بهش بگم وقتش رو نداشتم اما زنگ زد‌ گفت که من منتظرتم. تو بیا فضا و محیط اینجا رو ببین مطمئنم خوشت میاد. اصن دکترها همینجوری معروف میشن دیگه. شاید قبول کردی یه روزایی از ماه رو بیایی تهران، بشی پزشک پروازی و خندید. از اینکه پیش پیش داشت فکر میکرد من میخوام به شهرتش و معروفیتش آویزون بشم خوشم نیومد. یه کمی هم گرندیوز به نظر میومد! به داداشم گفتم این آدم زیادی خودشیفته ست، میگه نه، تو زیادی حساسیت به خرج میدی، باور کن اون منظوری نداره. اصلا خودش پیشنهاد داده و اصرار داره تو بری باهاش همکاری کنی، ما که چیزی بهش نگفتیم! بهش میگم خب همینش هم مشکوکه دیگه :| چرا باید همچین چیزی رو بخواد؟ خودش چلاقه مگه؟! :|

اومدم مطبش. خیلی بزرگ و قشنگ و شیکه. همه ی مراجعه کننده ها هم دخترهای جوون و شبیه به هم. میخنده میگه سفتازیدیم، سفالکسین، سیفیکسیم، سیپروفلوکساسین، سفتریاکسونن، نه؟! واقعا راست میگفت و خندم گرفته بود ولی چون نمیخواستم سر شوخی و صحبت رو باز کنه و زیادی راحت بشه فقط لبخند زدم و چیز خاصی نگفتم. همونجوری هم که حدس میزدم گرندیوز بود و فکر میکرد من میخوام از مطب و شهرتش استفاده کنم. شایدم اینجوری نیست و من زیادی بد بینم. نمیدونم واقعا ولی همکاری باهاش از نظر مالی خیلی به نفع منه ولی بخوام این کار رو بکنم باید قید خیلی چیزا رو توی شهر خودم و از جمله تخصص رو بزنم و خب این رو دوست ندارم. داداشم میگفت طرحت رو بزن یه جایی اطراف همینجا که بیایی اینجا. خیلی بهتره‌. خب من همین موقعیت رو توی شهر خودمم دارم و با اینکه فارغ التحصیل نشدم دارم از مطب بقیه استفاده میکنم. چرا باید خودم رو آواره کنم؟!

نمیدونم واقعا. من سعی میکنم گزینه هام رو محدود کنم که کمتر به انتخاب و ادامه ی راه فکر کنم، ولی به طرز عجیب و متضادی گزینه هام بیشتر میشن :)) دچار پارادوکس انتخاب شدم.

این ها همه رو بیخیال. کی الان من رو برگردونه تا خونه؟!

توی عنوان هم تاکید میکنم که اگه حساسید نرید ادامه ی مطلب !...
ما را در سایت توی عنوان هم تاکید میکنم که اگه حساسید نرید ادامه ی مطلب ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1here-under-rain1 بازدید : 40 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1402 ساعت: 8:32