بعد از سال ها گوشت خوردم دی:

ظهر ناهار نداشتیم ، گفت میخوام گوشت سرخ شده درست کنم . خب خیلی تعجب کردم که خودش با دیدن قیافم فهمید و گفت وقتی تنهام که فتوسنتز نمیکنم :-) 

بهش گفتم من گوشت نمیخورم گفت قول میدم تنها مزه ای که نداشته باشه مزه ی گوشت باشه :-|

هیچی دیگه ... رفتم یه کمی آناتومی خوندم (لعنت به آناتومی گوارش :| ) بعدشم رفتم ناهار . خب غذاش خیلی خوشگل و خوشبو بود :) و واقعا تنها مزه ای هم که نداشت مزه ی گوشت بود d; فلفل دلمه ای و قارچ و ذرت و پیاز و گوجه و کلا همه چی ریخته بود توش ... ولی خب واقعیت اینه که چون اون درست کرده بود خوردم وگرنه همین غذا رو اگه در حالت عادی داشته باشیم امکان نداره حتی نگاشم کنم !

کلی هم آموزش پیچوندن دستمال داشتیم برای توی لیوان که آخرش هم یاد نگرفتم . یعنی اون موقع یاد گرفتم ها ولی الان که امتحان کردم یادم نبود D;

+سخت میگذرن این روزا ... به روی خودم نمیارم ولی :-)

+الهی که بخواین و بشه *_*

+کامنت هارو بعدا جواب میدم :-)