توی عنوان هم تاکید میکنم که اگه حساسید نرید ادامه ی مطلب !

متن مرتبط با «بیست» در سایت توی عنوان هم تاکید میکنم که اگه حساسید نرید ادامه ی مطلب ! نوشته شده است

بیستمین روز پاییز!

  • بسم الله مهربون :) دومین کشیکم بود. تمام روز به سر و کله زدن با نی نی ها و بچه های گوگولی گذشت. خسته ترینم. اطفال واقعا خیلی انرژی میخواد، ولی دوسش دارم. بیستمین روز پاییز هم به همین سادگی و سرعت گذشت و یک روز از فرصت من برای زندگی توی این دنیا، کم شد :) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بیست و یکمین روز پاییز.

  • بسم الله مهربون :) بیست و یکمین روز پاییز اینجوری بود که صبحش کشیک رو به بچه ها تحویل دادم و پیاده در حالی که آهنگ "عشق آسان ندارد" علیرضا قربانی رو میخوندم برگشتم خونه. صبحانه ی مفصل خوردم و تا ظهر خوابیدم. خسته ترین بودم. از ساعت ۳ تا ۵ صبح فقط شیش تا بچه ی تب و تشنج دیدم. تا ۸ که کشیک رو تحویل دادم داشتم توی اورژانس میدوییدم. با دوستام قرار عصرونه داشتم. قرار بود هرچی دوست داریم ببریم. وقت نداشتم کیک بپزم. نون و پنیر و خیار و گوجه برداشتم و رفتم. چند ساعتِ با کیفیت رو کنارشون داشتم. چند تا کنایه ی خیلی خوب هم میم بهم زد. عمیق ترین زخم قلبم رو میدونه، هر بار انگار با ناخن ریش ریشش میکنه. نمیدونمم چرا. حالا شاید در لحظه ناراحت بشم ولی هو کرز؟ بیخیال. میگذره. میخوام چند ساعت باقی مونده رو هم نجات بدم و درس بخونم. کمه اما از هیچی بهتره. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بیست و دومین روز پاییز.

  • بسم الله مهربون :) + بیست و دومین روز پاییز آروم و مهربون شروع شد. رضا و علی صبحانه آورده بودن. توی آبدارخونه ی اورژانس نشستیم خوردیم. چندتا مریض اومدن که واقعا هیچ مشکل خاصی نداشتن، رزیدنت سرپایی دارو نوشت و رفتن. +ناهار رو با دوستای خودم خوردم. وسط هاش میم اومد بهمون اضافه شد. دوباره دست گذاشت روی نقطه ضعف من. این دختر هر روز به من یادآوری میکنه که گفتن راز به کسی جز پدر و مادر اشتباه محضه. اگه نمیدونست نمیتونست انقدر من رو اذیت کنه. اولش آروم بودم ولی توی راه برگشت به خونه بی اختیار کلی گریه کردم. + دوتا نوبت تزریق لب داشتم. خیلی قشنگ شدن. با این حال به نظرم شانسیه و نتیجه ی نهایی خیلی به فرم اولیه ی لب بستگی داره. +بعدش رفتم کتابخونه درس بخونم. اون دختر پسر گوگولی هم که با هم دوستن اومده بودن. خدای من چقدر اینا کوچولو و دلنشینن آخه. دختره برام نسکافه آورد، منم بهشون کیک خونگی دادم. خوشحالم دوستیمون داره بیشتر میشه. + با اون پسره هم که فلور نرمال کتابخونه ست و خیلی هم مثبت و آروم به نظر میاد هم کلام شدم. فهمیدم برق خونده و میخواد بره. لهجه ی با نمکی داشت. خیلی هم بانمک سر صحبت رو باز کرد. + اومدم خونه. ادامه ی درس هام رو خونه میخونم. صدای بهشتی کالیمبای همسایه رو خیلییی وقت بود نشنیده بودم. از امروز شروع کرده دوباره. کاش تله پاتی واقعیت داشت. میتونستم یه جوری بهش بفهمونم تو رو خدا بیشتر تمرین کن، صداش خیلی قشنگه! +امیدوارم فردا روز بهتری باشه. قلب منم آروم تر باشه. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها