بیست و یکمین روز پاییز.

ساخت وبلاگ

بسم الله مهربون :)

بیست و یکمین روز پاییز اینجوری بود که صبحش کشیک رو به بچه ها تحویل دادم و پیاده در حالی که آهنگ "عشق آسان ندارد" علیرضا قربانی رو میخوندم برگشتم خونه. صبحانه ی مفصل خوردم و تا ظهر خوابیدم. خسته ترین بودم. از ساعت ۳ تا ۵ صبح فقط شیش تا بچه ی تب و تشنج دیدم. تا ۸ که کشیک رو تحویل دادم داشتم توی اورژانس میدوییدم.

با دوستام قرار عصرونه داشتم. قرار بود هرچی دوست داریم ببریم. وقت نداشتم کیک بپزم. نون و پنیر و خیار و گوجه برداشتم و رفتم. چند ساعتِ با کیفیت رو کنارشون داشتم. چند تا کنایه ی خیلی خوب هم میم بهم زد. عمیق ترین زخم قلبم رو میدونه، هر بار انگار با ناخن ریش ریشش میکنه. نمیدونمم چرا. حالا شاید در لحظه ناراحت بشم ولی هو کرز؟ بیخیال. میگذره.

میخوام چند ساعت باقی مونده رو هم نجات بدم و درس بخونم. کمه اما از هیچی بهتره.

توی عنوان هم تاکید میکنم که اگه حساسید نرید ادامه ی مطلب !...
ما را در سایت توی عنوان هم تاکید میکنم که اگه حساسید نرید ادامه ی مطلب ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1here-under-rain1 بازدید : 51 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 14:41