بیست و دومین روز پاییز.

ساخت وبلاگ

بسم الله مهربون :)

+ بیست و دومین روز پاییز آروم و مهربون شروع شد. رضا و علی صبحانه آورده بودن. توی آبدارخونه ی اورژانس نشستیم خوردیم. چندتا مریض اومدن که واقعا هیچ مشکل خاصی نداشتن، رزیدنت سرپایی دارو نوشت و رفتن.

+ناهار رو با دوستای خودم خوردم. وسط هاش میم اومد بهمون اضافه شد. دوباره دست گذاشت روی نقطه ضعف من. این دختر هر روز به من یادآوری میکنه که گفتن راز به کسی جز پدر و مادر اشتباه محضه. اگه نمیدونست نمیتونست انقدر من رو اذیت کنه. اولش آروم بودم ولی توی راه برگشت به خونه بی اختیار کلی گریه کردم.

+ دوتا نوبت تزریق لب داشتم. خیلی قشنگ شدن. با این حال به نظرم شانسیه و نتیجه ی نهایی خیلی به فرم اولیه ی لب بستگی داره.

+بعدش رفتم کتابخونه درس بخونم. اون دختر پسر گوگولی هم که با هم دوستن اومده بودن. خدای من چقدر اینا کوچولو و دلنشینن آخه. دختره برام نسکافه آورد، منم بهشون کیک خونگی دادم. خوشحالم دوستیمون داره بیشتر میشه.

+ با اون پسره هم که فلور نرمال کتابخونه ست و خیلی هم مثبت و آروم به نظر میاد هم کلام شدم. فهمیدم برق خونده و میخواد بره. لهجه ی با نمکی داشت. خیلی هم بانمک سر صحبت رو باز کرد.

+ اومدم خونه. ادامه ی درس هام رو خونه میخونم. صدای بهشتی کالیمبای همسایه رو خیلییی وقت بود نشنیده بودم. از امروز شروع کرده دوباره. کاش تله پاتی واقعیت داشت. میتونستم یه جوری بهش بفهمونم تو رو خدا بیشتر تمرین کن، صداش خیلی قشنگه!

+امیدوارم فردا روز بهتری باشه. قلب منم آروم تر باشه.

توی عنوان هم تاکید میکنم که اگه حساسید نرید ادامه ی مطلب !...
ما را در سایت توی عنوان هم تاکید میکنم که اگه حساسید نرید ادامه ی مطلب ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1here-under-rain1 بازدید : 50 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 14:41