توی عنوان هم تاکید میکنم که اگه حساسید نرید ادامه ی مطلب !

متن مرتبط با «پاییز» در سایت توی عنوان هم تاکید میکنم که اگه حساسید نرید ادامه ی مطلب ! نوشته شده است

آخرین روز پاییز رو چجوری شروع کردی؟!

  • بسم الله مهربون :) آخ از این هوای خنک و دلنشین صبح. رفتم آموزش حضوری زدم و بعدش مستقیم برگشتم خونه. هیییچ چیزی به جز دوییدن توی پارک مورد علاقه ام و بعدش هم صبحانه خوردن توی کافه ی محبوبم نمیتونه راضیم کنه. بدترین حالتش اینه آموزش بفهمه و تجدید دوره بشم. می ارزه!!! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سی اُمین روز پاییز.

  • بسم الله مهربون :) یک: اگه میتونستم کلیه ی چپ و مثانه ام رو مینداختم دور. امروز زنگ زدم به استادم، پیشنهادش M.S یا پتدین بود. بعد من از اون دکترهاییم که به ندرت برای مریض ها از مخدر استفاده میکنم. به ندرت! دیگه چه برسه برای خودم! سه: دوتا نوبت زاویه سازی و سه تا بوتاکس داشتم. هم کلی کار داشتم هم حالم خوب نبود. میخواستم زنگ بزنم کنسل کنم استادم نذاشت. گفت ممکنه فکر کنن برای وقتشون ارزش قائل نیستی و برای تو بد میشه. بگو بیان من انجام میدم، پولش برای تو. دوست داشتم به خاطر مهربونی هاش بغلش کنم. دو: یه نی نی گوگولی توی بخش nicu داریم که با مشکلات ژنتیکی به دنیا اومده. امروز داشتیم به باباش میگفتیم باید یه سری آزمایش ها براش انجام بدی، خیلی راحت گفت من برای این عقب مونده پولی خرج نمیکنم، بدینش به بهزیستی!!! جیگرم هزار پاره شد برای اون طفل معصوم. یادش میفتم گریه ام میگیره. عزیزم، عزیزم، عزییییزم, ...ادامه مطلب

  • سی و یکمین روز پاییز!

  • بسم الله مهربون :) من اصلا باورم نمیشه یک ماه از پاییز قشنگم گذشت. هر بار که امروز پای پرونده ها و اوردرها تاریخ یکم رو زدم بهت زده به این فکر کردم مهر چطوری رفت اصن؟! به اندازه ی تمام دنیا خسته و فرسوده ام. اگه دست خودم بود دوست داشتم حداقل یک ماه از این دنیا انصراف بدم. بعد از مشورت با استادام قرار شد از فردا برم تهران و هیچ ایده ای هم ندارم قراره چطوری پیش بره. از یکم آبان همین قدر میخوام ثبت بشه. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بیستمین روز پاییز!

  • بسم الله مهربون :) دومین کشیکم بود. تمام روز به سر و کله زدن با نی نی ها و بچه های گوگولی گذشت. خسته ترینم. اطفال واقعا خیلی انرژی میخواد، ولی دوسش دارم. بیستمین روز پاییز هم به همین سادگی و سرعت گذشت و یک روز از فرصت من برای زندگی توی این دنیا، کم شد :) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بیست و یکمین روز پاییز.

  • بسم الله مهربون :) بیست و یکمین روز پاییز اینجوری بود که صبحش کشیک رو به بچه ها تحویل دادم و پیاده در حالی که آهنگ "عشق آسان ندارد" علیرضا قربانی رو میخوندم برگشتم خونه. صبحانه ی مفصل خوردم و تا ظهر خوابیدم. خسته ترین بودم. از ساعت ۳ تا ۵ صبح فقط شیش تا بچه ی تب و تشنج دیدم. تا ۸ که کشیک رو تحویل دادم داشتم توی اورژانس میدوییدم. با دوستام قرار عصرونه داشتم. قرار بود هرچی دوست داریم ببریم. وقت نداشتم کیک بپزم. نون و پنیر و خیار و گوجه برداشتم و رفتم. چند ساعتِ با کیفیت رو کنارشون داشتم. چند تا کنایه ی خیلی خوب هم میم بهم زد. عمیق ترین زخم قلبم رو میدونه، هر بار انگار با ناخن ریش ریشش میکنه. نمیدونمم چرا. حالا شاید در لحظه ناراحت بشم ولی هو کرز؟ بیخیال. میگذره. میخوام چند ساعت باقی مونده رو هم نجات بدم و درس بخونم. کمه اما از هیچی بهتره. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بیست و دومین روز پاییز.

  • بسم الله مهربون :) + بیست و دومین روز پاییز آروم و مهربون شروع شد. رضا و علی صبحانه آورده بودن. توی آبدارخونه ی اورژانس نشستیم خوردیم. چندتا مریض اومدن که واقعا هیچ مشکل خاصی نداشتن، رزیدنت سرپایی دارو نوشت و رفتن. +ناهار رو با دوستای خودم خوردم. وسط هاش میم اومد بهمون اضافه شد. دوباره دست گذاشت روی نقطه ضعف من. این دختر هر روز به من یادآوری میکنه که گفتن راز به کسی جز پدر و مادر اشتباه محضه. اگه نمیدونست نمیتونست انقدر من رو اذیت کنه. اولش آروم بودم ولی توی راه برگشت به خونه بی اختیار کلی گریه کردم. + دوتا نوبت تزریق لب داشتم. خیلی قشنگ شدن. با این حال به نظرم شانسیه و نتیجه ی نهایی خیلی به فرم اولیه ی لب بستگی داره. +بعدش رفتم کتابخونه درس بخونم. اون دختر پسر گوگولی هم که با هم دوستن اومده بودن. خدای من چقدر اینا کوچولو و دلنشینن آخه. دختره برام نسکافه آورد، منم بهشون کیک خونگی دادم. خوشحالم دوستیمون داره بیشتر میشه. + با اون پسره هم که فلور نرمال کتابخونه ست و خیلی هم مثبت و آروم به نظر میاد هم کلام شدم. فهمیدم برق خونده و میخواد بره. لهجه ی با نمکی داشت. خیلی هم بانمک سر صحبت رو باز کرد. + اومدم خونه. ادامه ی درس هام رو خونه میخونم. صدای بهشتی کالیمبای همسایه رو خیلییی وقت بود نشنیده بودم. از امروز شروع کرده دوباره. کاش تله پاتی واقعیت داشت. میتونستم یه جوری بهش بفهمونم تو رو خدا بیشتر تمرین کن، صداش خیلی قشنگه! +امیدوارم فردا روز بهتری باشه. قلب منم آروم تر باشه. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها