نیم ساعت پیش که برمیگشتم خانه ، همسایه ی روبه رویی را دیدم . یک عدد پیرزن گوگولی مگولیِ اکور پکوری که آدم دوست دارد لپ هایش را بکشد ! خانه اش طبقه ی سوم آپارتمانِ رو به رویی ست .
بعد از سلام و احوال پرسی طبق معمول گله مند بود که بچه های بی معرفتی دارد . چرا نمی آیند حالش را بپرسند ؟ و بعد دوباره طبق معمول خودش گفت "خب البته خودشون هم کار و بچه و زن و زندگی دارن" ! پاسخ من هم مثل همیشه یک عدد لبخند بود !
میخواستم خداحافظی کنم که برادرم در خانه را باز کرد . با حالتی بامزه و کنجکاو پرسید " برادرت هنوز مجرده؟" . خنده م گرفت . گفتم "بله خاله جون" ... گفت "ولی مادر(!) دیگه وقت زن گرفتنشه ها" گفتم "خب فعلا شرایط ازدواج نداره" !
نگاهی انداخت که هنوز هم معنی اش را نمیدانم ، سرش را با تاسف تکان داد و گفت "حق داره ، دختر های امروز زن زندگی نیستن ، نمیسازن" !
بعدش هم خداخافظی کرد و رفت ... من هم :||| طوری وار رفتنش را نگاه کردم :|||
من میگویم برادرم شرایط ازدواج ندارد میگوید بله ، دختر ها بساز نیستن :||
با تشکر از این مادربزرگ گوگولی مگولی -_-
+لازم است بگویم گول گوروم یا خودتان میدانید یا که چی؟! دی:
توی عنوان هم تاکید میکنم که اگه حساسید نرید ادامه ی مطلب !...